کوهپیمایی

مثل همیشه ساعت 12 ظهر از سر کار به خونه رسیدم ، بعد از خوردن ناهار اماده جمع کردن کوله پشتیم شدم . یه نگاه به ساعت انداختم هنوز وقت رفتن نشده بود به بالش لم دادم که چشمام سنگین شد. چرت بعد از ظهر خیلی خوب بود خستگی کار از تنم بیرون  اومد لباسمو پوشیدم و کولمو برداشتم به سمت شمال تهران حرکت کردم.

حدود ساعت 4 بعد از ظهر به میدون مجسمه دربند رسیدم . هوا نسبتا خنک بود ولی راه من دشوار و کوله من سنگین . خلاصه بعد از کمی نرمش و گرم کردن که توجه همه به من جلب شده بود حرکت کردم از مسیر اصلی به سمت پناهگاه شیرپلا. مسیر زیبا و قشنگی که مثال زدنی نیست  و عبور چشمه های متعدد زیبای ان را دو چندان کرده بود. با گام های ارام و پیوسته به راهم ادامه میدادم در راه با کوهنوردانی که در راه بازگشت بودن حال و احوال میکردم وبه من خسته نباشید میگفتن ، در مسیر هر از چندگاهی توقف میکردم و به منظره اطرافم خیره میشدم که متوجه گذشت زمان نمیشدم هوا رو به تاریک شدن میرفت و من در نزدیکی پناهگاه شیرپلا به یک گروه کوهنوردی برخوردم که از اصفهان جهت صعود به قله توچال به تهران اومده بودند که از من در مورد مسیر و زمان بندی صعود به قله توچال سوالاتی پرسیدند ، تا پناهگاه با هم همراه بودم و بعد از رسیدن من از انها خداحافظی کردم و به مسیرخودم به سمت چشمه جعفر که بالاتر از پناهگاه شیرپلا بود حرکت کردم بعد از حدود چند دقیقه به محل مورد نظر رسیدم بعد از کمی استراحت و خوردن چای داغ شروع به برپایی چادر کردم .

صدای اذان از بلندگوی پناهگاه به گوش میرسید و من اماده خواندن نماز شدم ، مناجات در طبیعت حال و هوای دیگری دارد و انگاری به خدا نزدیکتری . کمی استراحت کردم وبعد از خوردن شام مقوی به درون کیسه خوابم  رفتم و به خواب عمیقی فرو رفتم.

صبح با صدای ابی که کنار اون چادر زده بودم بیدار شدم هنوز هوا روشن نشده بود وبه نماز ایستادم .

بعد از خوردن نیم رو که خیلی بهم چسبید به سمت اسپید کمر حرکت کردم در راه کنار چشمه ای توقف کردم چای و نبات خوردم و به سمت دره اسون که مسیر برگشت من بود حرکت کردم .حدودا در ساعت 10 به پایان مسیر رسیدم و خدارو شکر گفتم که سلامت کوهپیمایی ام را تمام کردم......

در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسهای می سازیم
که در آن همواره اول صبح
به زبانی ساده
مهر تدریس کنند
و بگویند خدا
خالق زیبایی
و سراینده ی عشق
آفریننده ماست
مهربانیست که ما را به نکویی
دانایی
زیبایی
و به خود می خواند
جنتی دارد نزدیک ، زیبا و بزرگ
دوزخی دارد – به گمانم -
کوچک و بعید
در پی سودایی ست
که ببخشد ما را
و بفهماندمان
ترس ما بیرون از دایره رحمت اوست
در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که خرد را با عشق
علم را با احساس
و ریاضی را با شعر
دین را با عرفان
همه را با تشویق تدریس کنند
لای انگشت کسی
قلمی نگذارند
و نخوانند کسی را حیوان
و نگویند کسی را کودن
و معلم هر روز
روح را حاضر و غایب بکند
و به جز از ایمانش
هیچ کس چیزی را حفظ نباید بکند
مغز ها پر نشود چون انبار
قلب خالی نشود از احساس
درس هایی بدهند
که به جای مغز ، دل ها را تسخیر کند
از کتاب تاریخ
جنگ را بردارند
در کلاس انشا
هر کسی حرف دلش را بزند
غیر ممکن را از خاطره ها محو کنند
تا ، کسی بعد از این
باز همواره نگوید:"هرگز"
و به آسانی هم رنگ جماعت نشود
زنگ نقاشی تکرار شود
رنگ را در پاییز تعلیم دهند
قطره را در باران
موج را در ساحل
زندگی را در رفتن و برگشتن از قله کوه
و عبادت را در خلقت خلق
کار را در کندو
و طبیعت را در جنگل و دشت
مشق شب این باشد
که شبی چندین بار
همه تکرار کنیم :
عدل
آزادی
قانون
شادی
امتحانی بشود
که بسنجد ما را
تا بفهمند چقدر
عاشق و آگه و آدم شده ایم
در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که در آن آخر وقت
به زبانی ساده
شعر تدریس کنند
و بگویند که تا فردا صبح
خالق عشق نگهدار شما

تور طبیعت گردی

قرار شد ساعت 14 پنج شنبه در مورخه 24 فروردین از امام زاده ای دردشت شمالی پاکدشت حرکت کنیم . 6 نفر شاگرد  من و دوستم به عنوان مربی اکیپ گردشگری بودیم . هوا نسبتن گرم بود و دشتی خشک و بی روح در پیش که افتاب ظهر بر گرمای آن می افزود به راه افتادیم . اولین اموزش در مبحث حرکت در این نقاط داشتن اب به اندازه کافی امری مهم است  که شاگردان ، ان را رعایت نکرده بودن. چند متری گذشته بود که من شروع به صحبت درباره کویر و دشت کردم که بهتر است در این مناطق قبل از پیاده روی یک سنگ ریزه کوچک زیر زبانمان بگذاریم تا دهانمان خشک نشود وبیشتر از بینی تنفس بکشیم ، استفاده از کلاه و عینک افتادی به این امر کمک می کند که دیرتر تشنه بشویم .

در راه به انواع بوته های سبز بر می خوردیم که بیشتر بوته های اسفنج بودن ، نحوه رد زنی ودنبال کردن حیوانات وادم های که قبلا در ان محل بودن را به دوستان خود اموزش دادیم که وقتی در مکانی نا اشنا هستیم یا گم شده ایم چه بکنیم وچگونه از سایه اجسام و نحوه حرکت خورشید جهت یابی کنیم.

چند کیلومتری که به سمت شمال در حال حرکت بودیم پوشش گیاهی کاملا مشخص بود که به سمت منطقه ای کوهستانی ، ودره ای پر اب نزدیک می شویم . در حین راه رفتن در مورد مباحث زیادی صحبت شد سوالاتی پرسیده و توست من و پویا ( مربی ) جواب داده می شود . طرز استفاده از جی پی اس و نقشه خوانی ،استفاده از قطب نما گفته شد .

به دره ای سبزو دریاچه ای رسیدیم ، این اب در پشت سدی بزرگ ذخیره شده بود. درون دره به راه خود ادامه دادیم ودر انتهای دریاچه برای برپا کردن چادر ایستادیم . خورشید یواش یواش نور زرد خود را در پشت کوه های سر به فلک کشیده قایم میکرد ، همه دور هم جمع شدیم تا تقسیم کار کنیم . در مورد شرایط داشتن محل کمپ شبانه  نکاتی گفته شد و همه مشغول کاری شدن ، چهار نفر مشغول زدن دو چادر شدند و چند نفر دیگه برای اتیش شب هیزم جمع میکردن و دیگری برای اوردن اب رفته بود.

خورشید  غروب کرده بود جای خود را به سیاهی شب داده بود ، دور اتیشی که بپا کرده بودیم نشسته بودیم در مورد چگونگی روشن کردن اتش بدون ابزار و درست کردن اب در جای که اب نیست نکاتی گفته میشود . چگونگی شکار حیوانات و پرندگان با تله های ابتکاری ، تمام بچه ها گوشهایشان را تیز کرده بودند که مبادا چیزی را نشنوند ویاد نگیرند. شام را دور هم در کنار اتیش خوردیم و چای زغالی هم اماده شده بود هوا رو به سردی میرفت که یک نوشیدنی گرم محفل مارو گرم تر کرد . ستارگان در اسمان سیاه خود نمایی می کنن که میتوان از این ستارگان در جهت یابی در شب استفاده کرد و این است قدرت پروردگار جهانیان...

شب قشنگی بود دور اتیش جمع شده بودیم و از هر دری سخنی میگفتیم که خستگی بر چشمان بچه ها پدیدار شد همه در چادر ها به خواب رفتن و من ماندمو یه شب که سکوتش را تنها سگی که از فرط گرسنگی پارس می کرد میشکست ، زیر اندازی کنار اتیش پهن کردم مقداری هیزم روی اتیش گذاشتم چوب دستی کنار خودم گذاشتمو زیر کلیمی که همراهم بود به خواب رفتم . گاه گاهی بیدار میشدم اطراف چادرها را نگاه میکردم که مبادا حیوانی نزدیک شود و دوباره به خواب میرفتم.

به صدای پرندگان که بالای درختی در حال جدال بودن از خواب بیدار شدم هنوز خورشید طلوع  نکرده بود و سپیده دم با لبخند به دشت سلام میکرد. همه از خواب بیدار شدند و مشغول محیا کردن صبحانه شدیم . بعد از صرف صبحانه و جمع کردن وسایل اماده حرکت شدیم .در راه از طبیعت خوب که بیشترش توسط اداره حفظ مراتع کشور محافظت میشد میگذشتیم ولذت می بردیم . تقربا خورشید به میانه اسمان نیمه ابری رسیده بود بود برای ناهار خوردن کنار یک چشمه رسیدیم ، ابی خنک از دل زمین بیرون می امد ، دست و صورتمان را شستیمو یکی مرغ سیخ میزدی و بقیه اتیش به پا کردن چه کباب خوش مزه ای بود جای شما خالی.

به راه خود ادامه دادیم و من به دنبال محلی مرتفع و مناسب جهت کار با طناب و اموزش راپل و فرود با طناب میگشتم . محل مناسبی پیدار کردم و کار گاه فرودی با طنابی احداث کردم  و مشغول اموزش نفرات شدم و اول خودم فرود کردم تا ترسی که در چشمانشان بود فرو کش کند ، نفرات رایکی پس از دیگری راهنمای کرده و طرز استفاده از ابزار را خوب فرا گرفتن ، از ارتفاع با طناب پایین رفتن . بعد از جمع کردن وسایل به راه ادامه دادیم در حین گذر از مناطق زیبا و سبز ، به یادگار عکسی گرفتیم که این روز خوب فقط در خاطره ها  به یاد نماند...

با تشکر از تمام شرکت کننده های تور اموزش طبیعت گردی شرکت پیمان

قدردانی از مربی دوره اموزشی : پویا همتی . محمد حسین دزفولی

 

جهت شرکت در دوره های اموزشی با شماره زیر تماس بگیرید 09367920203

حس درونم

چوپان قصه ما دروغگو نبود،او تنها بود،.................... و از فرط تنهایی فریاد گرگ گرگ سرمی داد،.افسوس که کسی تنهایی اش را درک نکرد،و همه در پی گرگ بودند، در این میان فقط *گرگ* فهمید که چوپان تنهاست..!

بوی عید

بوی عیدی بوی توپ ،بوی کاغذرنگی، بوی تندماهی دودی وسط سفره ی ناب ،بوی یاس جانمازه ترمه ی مادربزرگ، با اینا زمستون و سرمیکنم ،با اینا خستگیمو در میکنم ، شادیه شکستن قلک پول ،وحشت کم شدن سکیه عیدی از شمردن زیاد، بوی اسکناس تا نخورده ی لای کتاب ،فکرقاشق زدن یه دختر چادرسیاه ، شوق یک خیزبلند از روی بته های نور ، برق کفش جفت شده توگنجه ها ،عشق یک ستاره ساختن با دو لک ، ترس ناتموم گذاشتن جریمه های عید مدرسه ، بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب ، بوی باغچه بوی حوض ، عطرخوب نذری، شب جمعه طی فانوس توی کوچه گم شدن ،توی جوی لاجوردی هوس یه اب تنی .

مسافر دیار بی کسی

ای پرنده ی مهاجر سفرت سلامت اما،                          به کجامیری عزیزم قفسه تموم دنیا، روی شاخه های دوری چه خوشی داره صبوری،   وقتی خورشیدی نباشه توهمیشه سوت وکوری ،میگذره روزهای عمرت توجاده های خلوت          ،تا بخوای برگردی خونه گم میشی توباغ غربت،  واسه ما فرقی نداره هرجا باشیم شب نشینیم،  دلخوشیم به اینه، که شایدسحرو یک روز ببینیم، اخرش یه روزی هجرت در خونه تومی کوبه،            تازه اون لحظه می فهمی همه اسمون غروبه.

دلم دلتنگ خوبی هاست،.................دلم دلتنگ ارزش هاست،..............دلتنگ ان عشقم ،که فقط مال مادر هاست، .........چه خوب بود کودک بودیم،در کنار هم شاد و خندان بودیم. ........بدون دلیل در کنار هم ،چه با هم مهربان بودیم....................ولی الان ، همش تنهای،ای کاش کودک بودیم

اشکای یخی موپاک کن *  درای قلبت وا کن * صدای قلبمو بشنو * من چه کردم با دل تو* کاشکی تو لحظه ی اخر * عشق و تو نگاهم میخوندی*قلب تو صدامو نشنید * رفتی با غریبه موندی *اگه یک روز بگم از این حکایت *که به تو کردم عادت دلم پیش دلت مونده توزندون رفاقت * اگه یک شب برسم به حقایق میشم خدای عاشق *میگم رازمو به ستاره ی دریای مغرب *

دل تنگم

دل من یه روز به دریازد ورفت.                                               پشت پا به رسم دنیازد ورفت. پاشنه ی کفش فرارو ورکشید.                                                  استین همت وبالا زد و رفت. یه دفعه بچه شود وتنگ غروب .                                        سنگ توی شیشه ی فردا زد ورفت. حیونکی تازه ادم شده بود.                                                   به سرش هوای حوا زد و رفت . دفتر گذشته هارو پاره کرد.                                                         نامه ی فردا رو تا زد و رفت. زنده ها خیلی براش کهنه بودن .                                           خودشو تو مرده ها جازد و رفت. هوای تازه دلش می خواست ولی .                                            اخرش توی غبارا زد و رفت. دنبال کلید خوشبختی می گشت.                                       خودشم قفلی رو قفلا زد ورفت.

بدون شرح

تن توظهرتابستون وبه یادم میاره ،                            رنگ چشمای تو بارون و به یادم میاره ، وقتی نیستی زندگی فرقی بازندون نداره ،                         قهرتو تلخی زندون و به یادم میاره ،من نیازم تورو هر روز دیدنت ،                                                   از لبت دوست دارم شنیدنه ،توبزرگی مثل اون لحظه که بارون میزنه ،               تو همون خونی که هرلحظه توی رگ های منه ، تومثل خواب گل سرخی لطیفی مثل خواب ،         من همونم که اگه بی تو باشه جون میکنه، تو مثل وسوسه ی شکار یه شاپرکی ،                                تو مثل شوق رهاکردن یه بادبادکی، توهمیشه مثل یک قصه پر از حادثه ای،                تومثل شادیه خواب کردن یک عروسکی ،توقشنگی مثل شکلایی که ابرا میسازن                    ،گلای اطلسی از دیدن تو رنگ میبازن ،اگه مردای توی قصه بدون که اینجایی ،                              برای بردن تو با اسب بالدار میتازن

اطلاعیه

سلامی دوباره به گرمی افتاب ظهر عاشورا

شهادت مظلومانه امام حسین و یارانش را به تمام شیعیان تسلیت میگم.

سری جدید وبلاگ  من در حال اماده شدنه و از دوستان می خوام مثل همیشه پشتیبان من باشن و به وبلاگ من سر بزنن . ممنون

تبریک سال جدید

سال 1390 بر تمام دوستان مبارک باشه امیدوارم سال خوبی داشته باشید 

سال جدید

سال جدید را چگونه اغاز کنم؟ 

کاش میشد مثل گذشت یک سال و نو شدن سال دیگه دل ادم ها هم عوض بشه و از غباری که دلها رو پوشونده پاک بشه... 

پس بیایم در سال جدید تحولی در خود ایجاد کنیم و بدی ها و زشتی ها رو از خود دور کنیم.

سال که در حال گذشتن است

سالی که در حال گذشتن است چه کردیم و چگونه گذراندیم ؟ درست است که ما خودمان را بهترین بهترین ها میدانیم ولی ایا این چنین است ؟ چه کارهای کردیم که موجب ازار و اذیت دوستان و اطرافیانمان شده ؟ جواب و این سوالات را با کمی اندک تامل خواهیم داد ولی یا جوابشان را درست میدهیم ! ایا سال جدید را بدون این بدی ها دوباره اغاز میکنیم یا در سال جدید فرد دیگری خواهیم بود!؟ به امید فردای بهتر

دروه مبانی بهمن شناسی

در اواخر بهمن ماه فکسی به هیت کوهنوردی ما رسید مبنی بر تشکیل دوره مبانی بهمن شناسی که من و دوستانم را علاقه من به شرکت در این کلاس را در بر داشت. 

با چند تن از دوستانم در تاریخ 4 اسفند که کلاس تئوری این دوره بود شرکت کردیم حدود 55 نفر در کلاسی نشسته بودیم که مرد میانسالی به اسم اقای اشتری و اقای علیخوانی که از اساتید این مبحث بودن با یاد خدا در مورد بهمن و انواع ان شروع به تدریس کردن . 

در کلاس همه ساکت به توضیحات استاد توجه میکردن چون تمام کسانی که اونجا بودن حادثه سال گذشته که برای 8 نفر از همنوردانمون در دیزین سال گذشته افتاده بود به خاطر داشتند واین باعث شده بود همه با تمام هواس و انر‍‍‍‍ژی این مبحث از کوهستان که خیلی برای صعود های زمستانی مهمه رو دنبال کنیم و جدی بگیریم. 

بعد از کلاس با دوستانی که   در کلاس بودن اشنایت مختصری پیدا کردم و قرار کلاس عملی موند برا ی روز جمعه 6 اسفند 

 

همه صبح زود خود رو به میدون درکه رسوندیم اره امروز کار اموزی کلاس بهمن شناسی بود تیم ما متشکل از 8 نفر سر ساعت مقرر در محل اجتماع حاضر بودیم قرار بود که از درکه به پناهگاه پلنگ چال  و برگزاری کلاس در دره های اطراف باشه. 

همه در یک ستون با سر ستون خانم زند به راه افتادیم و من به عنوان مسئول هماهنگ کننده با بیسمی که در اختیار داشتم به همراهی از ایشون راهی شدیم. 

در اوایل راه خیلی جدی با همه برخورد می کردم و فکر میکردم این جمعیتی که اینجا اومدن از نظر فنی در حدپایینی هستن ولی با گذشت زمان و نحوه برخورد و صحبت های که شد همه از افرادی حرفه ای بودن در راه با کسانی که نزدیکم بودن در مورد مسائل فنی کوهستان خیلی صحبت کردیم و خیلی این صحبت ها به نظر من مفید بودن  خلاصه من با اخر ستون کوهنوردان که ستون طولانی بود در ارتباط بودم که کسی جا نمونه ویا فاصله بین ستون نیفته . 

در راه استاد محل های بهمین گیر و جاهای که امکان ریزش بهمن هست را به ما نشان میداد . در راه ههمش هواسم که کسانی بود که اطرافم بود که مشکلی برای کسی پیش نیاد چون من یه جوری خودم رو مسئول میدیدم.  

حدودای ساعت 9نیم بود که به پناهگاه پلنگ چال رسیدیم با اعضای گروه شروع به اماده کردن صبحانه شدیم خیلی توی هوای سرد چای داغ میچسبه. 

بعد از صرف صبحانه ستون ما به طرف یکی از دره های اطراف که محل مناسبی برای اموزش بود به راه افتادیم چند ساعتی استاد نحوه شناسای محل بهمن گیر و چگونگی عبور از این محل ها رو به ما نشان داد و ما همه تمرین کردیم . در ساعات پایانیه کلاس همه به اتفاق استاد کنار هم دیگه ایستادیم و به یاد گار ی عکس دسته جمعی گرفتیم که تا نه در ذهن ها بلکه در تصویر این به یادگار بماند. 

باتشکر از فدراسیون کوهنوردی جهت برگذاری این کلاس ها 

باتشکر فراوان از استادان دوره مبانی بهمن شناسی 

قدر دانی از استاد خودم ابراهیمی وخانپور جهت هماهنگی دوره 

با قدردانی از دوستان همنورد که علاقه نشون دادن تا در این دوره شرکت کنیم 

موضوع جدید

با سلام خدمت دوستانی که تا حالا با وبلاگ من سر میزدند و مرا در بهتر شدن نوشته ها یاری میدادن و با نظاراتشون به این دستان خسته قدرت نوشتن میدهند . 

از این به بعد یک سری از قله های که توسط گروه کوهنوردی ما فتح میشه رو برای دوستان بنویسم یا دوره های اموزشی که میبینم مقداری از اطلاعات این دوره ها رو در اختیار دوستان بزارم

سکوت

دقیقه ها ساعت ها روزها می گذرند ولی هنوز در انتظار دیدنت رو به اسمون می کنم و از او می خواهم که ای بزرگ مرتبه من و از دیدن اون محروم مکن به امید دیدن صورت یار.....

با تو ستاره می شوم.....

همیشه از نگاه تو با تو عبور می کنم      از اینکه عاشق توام حس غرور می کنم

دوباره با سلام توتازه ی تازه می شوم     با نفسه ساده ی تو غرق ترانه می شوم

 با تو ستاره می شوم...      

از سایه های ملتهب همیشه می گریختم    با رفتن تو هرنفس بغض دوباره می شوم

ناجی شام شوکران با دل عاشقم بمان      به حرمت حضور تو چون تو یگانه می شوم

خانه به خانه دیدمت                                      هم چو فسانه دیدمت                                                                             با تو ستاره می شوم...   

دانستنی ها

  •  سوسکها سریعترین جانوران 6 پا میباشند. با سرعت یک متر در ثانیه.
  •  خرگوشها و طوطی ها بدون نیاز به چرخاندن سر خود قادرند پشت سر خود را ببینند.
  •  کرگدنها قادرند سریعتر از انسانها بدوند.
  •  هیچ پنگوئنی در قطب شمال وجود ندارد.
  •  مادر و همسر گراهام بل مخترع تلفن هر دو ناشنوا بوده اند.
  •  کانادا یک واژه هندی به معنی “روستای بزرگ” میباشد.
  •  10 درصد وزن بدن انسان (بدون آب) را باکتریها تشکیل میدهند.
  •  11 درصد جمعیت جهان را چپ دستان تشکیل میدهند.
  •  از هر 10 نفر، یک نفر در سراسر جهان در جزیره زندگی میکند.
  •  98 درصد وزن آب از اکسیژن تشکیل یافته است.
  •  یک اسب در طول یک سال 7 برابر وزن بدن خود غذا مصرف میکند.
  •  رشد دندانهای سگ آبی هیچگاه متوقف نمیگردد.
  •  قلب والها تنها 9 بار در دقیقه میتپد.
  •  چیتا قادر است در حداکثر سرعت خود گامهایی به طول 8 متر بر دارد.
  •  شامپانزه ها قادرند مقابل آینه چهره خود را تشخیص دهند اما میمونها نمیتوانند.
  •  عمر سنجاقکها تنها 24 ساعت میباشد.
  •  مدت زمان گردش سیاره عطارد بدور خود دو برابر مدت زمان گردش آن بدور خورشید میباشد.
  •  روشنایی قرص کامل ماه 9 برابر هلال ماه میباشد.
  •  یک خرس بالغ قادر است با سرعت یک اسب بدود.
  •  قلب یک جوجه تیغی در حالت عادی 190 بار در دقیقه میزند که در دوران خواب زمستانی به 20 بار در دقیقه کاهش می یابد.
  •  اسبها قادرند در حالت ایستاده بخوابند.
  •  کانگروها قادرند 3 متر به سمت بالا و 8 متر به سمت جلو بپرند.
  •  قلب میگو در سر آن واقع است.
  •  گونه ای از خرگوش قادر است 12 ساعت پس از تولد جفت گیری کند.
  •  یک کوه آتشفشان قادر است ذرات ریز و گردوغبار را تا ارتفاع 50 کیلومتری به فضای اطراف پرتاب کند.
  •  دارکوب ها قادرند 20 بار در ثانیه به تنه درخت ضربه بزنند.
  •  سالانه 500 فیلم در امریکا و 800 فیلم در هند ساخته میگردد.
  •  آدولف هیتلر گیاهخوار بوده است.
  •  تمامی پستانداران به استثنای انسان و میمون کور رنگ میباشند.
  •  عمر تمساح بیش از 100 سال میباشد.
  •  تمام قوهای کشور انگلیس جزو دارایی های ملکه انگلیس میباشند.
  •  موریانه ها قادرند تا 2 روز زیر آب زنده بمانند.
  •  مزه سیب، پیاز و سیب زمینی یکسان میباشد. و تنها بواسطه بوی آنهاست که طعم های متفاوتی می یابند.
  •  فیلها قادرند روزانه 60 گالن آب و 250 کیلو گرم یونجه مصرف کنند.
  •  جغدها قادر به حرکت دادن چشمان خود در کاسه چشم نمیباشند.
  •  80 درصد امواج مایکرو ویو تلفنهای همراه بوسیله سر جذب میگردد.
  •  قد فضانوردان هنگامی که در فضا هستند 5 تا 7 سانتی متر بلندتر میگردد.
  •  بلژیک تنها کشوری است که فیلمهای غیر اخلاقی را سانسور نمیکند.
  •  جلیغه ضد گلوله، برف پاک کن شیشه خودرو و پرینتر لیزری همگی اختراعات زنان میباشند.
  •  موز پر مصرف ترین میوه کشور امریکا میباشد.
  •  درتمام انسانهای کره زمین 99.9 % شباهت ژنتیکی وجود دارد.
  •  98.5 % از ژنهای انسان و شامپانزه یکسان میباشند.
  •   قلب انسان بطور متوسط 100 هزار بار در سال میتپد.
  •   لئوناردو داوینچی مخترع قیچی میباشد.

تنهای تنها .....

همه رفتن کسی دور و ورم نیست     چنین بی کس شدن در باورم نیست

اگر این اخرا بی عاقبت بود    که جز افسوس هوای در سرم نیست

همه رفتن کسی با ما نموندش    کسی خط دل ما رو نخوندش

همه رفتن ولی این دل مارو     همون که فکر نمی کردیم سوزوندش

چه حاشا کرده  ای بر در نخورده   چه آیا زنده ایم یا جون سپرده

چه حاشا صحبتی حرفی کلامی     چه جزبه رفته هایی ما نمانده

عجب بالا و پائین داره این دنیا    عجب این روزگار دل سرده با ما

یک روز دورو برم صد تا رفیق بود   من و امروز ببین تنهای تنها

خیال کردم که این گوشه کناررا     یکی داره هوای خار ما را

یکی غمگین میون  دل سوز ما هست     نداره ارزو ازار ما را